davod12

 
قام بالانضمام: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
النقاط197أكثر
المستوى التالي: 
النقاط المتبقية: 3
آخر لعبة

دست های خالی....

..شب پره روی تنش جای زخمی پیداست
روح من بی خبر است،
که چرا خنجر من روی تنش زخمی کاشت
همه ی آدمیان در خوابند
پس چرا ظلمت شب بیدار است!؟
مگر او خسته ز افکار پریشانش نیست؟
نه...
فکر او جای دگر میگردد
در خیالش همه ی پنجره ها بیدارند
آسمان رنگین است
همه شب بوها پی روزی میگردند...
خستگی روی تنش پیدا شد
و چه زود چشم خورشید به بالا آمد
من نگاهم به نگاهش افتاد
همه ی خستگی ام رفت ز یاد...


__________________
دست هایم خالیست و درونم سر شار...


پرم از آرزوهای پوشالی


و دلم خوش است به خواب شیرین شب بو

و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد


و چه زیباست

پشت پا زدن به آن هایی که تو را رنجاندند!


و چه خوب است گاه گاهی دروغ بگویی به دلت

و نگذاری که بداند


بی نهایت تنهاست...