goli_kh

 
joined: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Points91more
Next level: 
Points needed: 109
Last game
Bingo

Bingo

Bingo
2 years 194 days ago

پروردگارا...

پروردگارا

مهربانم تو را سپاس میگویم

بخاطر تمام نعمت هایی که بر من روا داشتی بی دریغ و بی منت.

بخاطر تمام آنچه که به من عطا کردی و بازستاندی که در هر دو خیری نهفته است.

بخاطر تمام در اغوش کشیدن هایت،برای همراهی هایت و دستهای یاری رساندن هایت.

بخاطر تمام سختی ها و  تنهایی هایی که کشیدم و اشکهایی که ریختم چرا که تمام اینها باعث شدن به تو نزدیک تر شوم.

بخاطر نعمت سلامتی که به من،خانواده و دوستان خوب و مهربانم ارزانی بخشیدی.

بخاطر تمام دوستهای خوبی که برام هدیه فرستادی.

بخاطر چشناندن طعم زیبای دوست داشتن.

و تو را سپاس میگویم بخاطر بودنت و خداییت

 پروردگارا

آرامش ده تا بپذيرم آنچه را كه نميتوانم تغيير دهم. 

 دليري ده تا تغيير دهم آن چه را كه ميتوانم تغيير دهم.

 بينش ده تا تفاوت اين دو را بدانم.

 فهم ده تا متوقع نباشم دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار كنند.

آمین

سلام

صبح شنبه ی همگی به نیکی
هفته تون سراسر اتفاقای شاد و شیرین غیر منتظره
تو یه هوای سرد پاییزی 
گرمی تو دلاتون
لبخند رو لبلاتون

به کام روزگارتون 

معرفت مرامتون 

دست خدا تو دستتون

گلی خانوم گل!

 


نمیدونم چرا؟!

سلام

صبح همگی پر شادی

چند روز پیش با ارسطو رفته بودم پارک پایین خونه.برگشتن تو آسانسور دوتا خانوم سوار شدن .یکی با لبخند و یکی جدی و اخمالو!

ارسطو به جفتشون خندید.خانوم خندونه گفت:ماشالا چه پسری!اما...

بعضی وقتا بعضی از آدما حتی به لبخندای بچه ها هم اخم میکنن!

نمیدونم چرا؟!

مگه نمیدونن «خنديدن يک نيايشه و اگه بتوني بخندی یاد گرفتی که چطور نيايش کني !»
مگه نمیدونن«وقتی که هر سلول بدن بخنده،هر بافت از شادي بلرزه، آرامش بزرگی با خودش میاره؟!»
مگه نمیدونن«کسي مي تونه بخنده که طنز آميزي تمامي بازي زندگي رو مي بينه؟!»

اصن آقا «کوتاه ترين راه براي گفتن دوستت دارم لبخنده» !     

بابا باور بفرمایین«شادي اگر تقسيم بشه،دو برابر مي شه ولی غم اگر تقسيم بشه،نصف!»
يادمون  باشه:«انسان هاي خندان و شاد به خداوند شبيه ترند! »  

پس پاشو!

یکم موسيقي گوش کن،برقص،بخند(حتي به زور!!!)،بعدش  بنشين و ببین اثرات همين حرکات به اصطلاح اجباري رو ببین! 

فراموش نکن:

همه ی لحظه تو چه گريه کني يا بخندي؛بالاخره مي گذره،امتحان کن! 
بهشت يعني،شادي،خنده،سرور و شعف! 
جاي تأسفه؛ما براي شاد بودن بهانه مي خوايم،ولي براي غمگين بودن نياز به هيچ بهانه اي نداريم!

با شادي خدا رو و مهمونی زندگي رو تجليل کنيم.

سرور و شادي،خداي درون هر فرده که از عمق دلش متجلي مي شه! 
شادي يکي از ساده ترین و کم هزینه ترین راه هاي نزدیک شدن به خداست! 

دلم میخواد به اونایی که اخم میکنن،نق میزنن و خلاصه افکار منفی دارن بگم:

اگه کسی بهت لبخند نمیزنه دلیلش لبای بسته ی خودته ها!

یه بارم که شده لبخند زدن و تجربه کن.مطمئن باش هميشه يکي هست که عاشق لبخند تو باشه! 

بخند !به خدا ضرر نمي کني!

لبخند رو لباتون

به کام روزگارتون 

معرفت مرامتون 

لبخند خدا همراهتون 

گلی خانوم گل!


آنچه باید دختران جوان بدانند...

سلام به همه

صبح بهاری و قشنگ همگی تو این روزای پاییزی به نیکی

میدونم مطلبش تکراریه!

اصنم جنبه ی طنز و اینا نداره!

خیلیم جنبه ی آموزشی و اینا داره!

اصن شوخی و اینا نیس!

کورش خان دیدم کم پیدایی تو وبلاگا گفتم اینو بذارم به خودت بیای!

و اما...

روزی یک زوج 25ومین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به دلیل اینکه درطول زندگی مشترک خود هرگز و حتی یکبار هم دچار اختلاف نشده بودند.
تو این مراسم خبرنگار ها جمع شده بودند تا دلیل خوشبختی آنان را بپرسند.
سردبیر :

-آقا واقعا باور نکردنی نیست.چطور چنین چیزی ممکنه؟؟!!!
شوهر :

-بعد ازدواج برای ماه عسل به ییلاق رفتیم اونجا برای اسب سواری دو اسب متفاوتو انتخاب کردیم،اسب من خیلی آروم بود اما اسب همسرم کمی سرکش بود و همون اول راه همسرمو زمین انداخت.همسرمو خودشو جمع و جور کرد بعد زد به
 پشت اسب و گفت؛این بار اولت بود!
بین راه اسب دوباره اونو زمین انداخت همسرم با همون آرامش گفت؛این بار دومت بود!

وقتی اسب برای بار سوم اونو زمین انداخت همسرم خیلی با آرامش تفنگشو برداشت و اسبو با یه گلوله کشت.
سر همسرم داد زدم:«این چه کار بود کردی روانی؟؟!حیوون بیچاره رو کشتی دیوانه.!!»
همسرم با خونسردی به من نگاهی کرد بعد با آرومی گفت: این بار اولت بود...!

لبتون خندون 

دلتون شاد

معرفت مرامتون

ایام به کامتون

دست خدا تو دستتون

گلی خانوم گل!


و باز هم لبخند...

سلام دوستان 

صبح همگی به نیکی

 

لبخند جذابتان می کند. 

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

 

لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد.

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.

 

 لبخند مسری است. 

لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.

 

 لبخند زدن استرس را از بین می برد.

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

 

لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

 

لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد. 

وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

 

لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. 

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

 

 لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید.

به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.

 

لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. 

لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که «زندگی خوب پیش می رود» پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

«اگر کسی به شما لبخند نمی‌زند،شما پیشقدم شوید و به او 
لبخند بزنید.هیچکس بیشتر از کسی که نمی‌تواند به روی دیگران
لبخند بزند محتاج لبخند نیست.»
لبتون خندون 
ایام به کامتون
معرفت مرامتون
لبخند خدا همراهتون
گلی خانوم گل!

داستانی واقعی از لبخندی که نجات بخش شد...

سلام

صبح همگی به نیکی

بسیاری از مردم كتاب «شاهزاده كوچولو » اثر اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند كه او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید ودر نهایت در یك سانحه هوایی كشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیكتاتوری فرانكو می جنگید . او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام «لبخند» گرد آوری كرده است .

در یكی از خاطراتش می نویسد كه او را اسیر كردند و به زندان انداختند او كه از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مینویسد :

مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا كنم كه از زیر دست آنها كه حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یكی پیدا كردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی كبریت نداشتم . از میان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یك مجسمه آنجا ایستاده بود . فریاد زدم:«هی رفیق كبریت داری؟»

به من نگاه كرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیك تر كه آمد و كبریتش را روشن كرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این كه خیلی به او نزدیك بودم و نمی توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر كرد میدانستم كه او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ؛ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شكفت . سیگارم را روشن كرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اینكه او نه یك نگهبان زندان كه یك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا كرده بود . پرسید:«بچه داری؟»

با دستهای لرزان كیف پولم را بیرون آوردم وعكس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :«آره ایناهاش!»

او هم عكس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی كه برای آنها داشت برایم صحبت كرد. اشك به چشمهایم هجوم آورد . گفتم كه می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم؛دیگر نبینم كه بچه هایم چطور بزرگ می شوند . چشم های او هم پر از اشك شدند. ناگهان بی آنكه كه حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز كرد ومرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن كه به شهر منتهی می شد هدایت كرد نزدیك شهر كه رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنكه كلمه ای حرف بزند. یك لبخند زندگی مرا نجات داد...

پس لبخند بزنین.هرجا میرین .اینجوری هم با آدمای خوش برخورد تری روبرو میشین و هم باعث انرژی مثبت در اطرافتون میشین و در نهایت موفق ترین!

شاد باشین

لبتون پر خنده

ایام به کامتون

معرفت مرامتون

لبخند خدا همراهتون

گلی خانوم گل!