goli_kh

 
ملحق شده: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
امتیاز101بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 99
آخرین بازی
بینگو

بینگو

بینگو
2 سال 201 روز قبل

بازم پاییز...

سلام به همه ی عزیزان در پرشیا

من یه سک سک دیگه میکنم تا ببینم کی میخواد من نباشم الیاس خان

و اما...

بازم پاییز از راه رسید.با بوی مدرسه و درس و کتاب.با زرد شدن برگا.با صدای خش خش برگای خشک شده زیر پا.

بچه که بودم مامانم میگفت:« تا چشم بهم بزنی...!»

منم چشمام و میزدم به هم و میگفتم:«نشد که!»اما حالا میفهمم تا چشم بهم بزنی بهار میشه تابستون و تابستون پاییز و ...

تا چشم بهم زدیم شیش ماه سال تموم شد.تا چشم بهم بزنیم دوباره بهار میشه.

پس حالا که :

این قافله ی عمر عین برق باد میگذره ؛دریابیم دم رو که افسوس روزای رفته رو نخوریم.

دوست داشته باشیم.ببخشیم و شاد زندگی کنیم.

یاران به موافقت چو دیدار کنید

وقت است ز دوست یاد بسیار کنید...

ایام به کامتون .

شادی همراهتون.

معجزه ها براتون هر لحظه اتفاق بیفته که هر لحظه معجزه و شکر خودش رو داره.

تا درودی دیگه بدرود

گلی خانوم گل


 


سُک سُک

سلاااااااااااام به همه 

دلم برای همتون تنگ شده ولی چه میشه کرد

امان از نقاش و نجار و گچ کار و...بدقووووووووووووووول

خلاصه اومدم یه سک سک کنم بگم دلم برای همتون تنگ شده و به یادتون هستم 

شاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد باشین

برمیگردم حتما

گلی خانوم گل


به نام شریف انسان...

ستایش می کنم قلبی را که بـــا نام انسانیت و شرف به تلاطم بر می خیزد.
آن که به خود نهیب می زند احساس هر انسان شریف است و روح هر فرد هدیه ی الهیست.
آن که پاکیش؛روح را جلا می دهد،فکر را آرامش و خستگی را از جان به در می کند.
آن که بـــــاور دارد هیچگاه اشکی را بر گونه ای جاری نمی سازد چرا که روزی باید جوابگو باشد.
پس...
تنها به نام شریف انسان یادمان باشد دلی را به درد نلرزانیم...

سلام
روز جمعه ی همگی پر نیکی 
شاد باشین و سلامت 
روزگارتون رنگی و پرمعجزه
 تا درودی دیگه بدرود
گلی...

دخترای ننه دریا...

سلام 

یادمه بچه که بودم بابا خیلی برام این قصه رو میخوند.منم آی دلم میسوخت برای عمو صحرا!

دیشب خواب میدیدم دارم این شعرو میخونم تا خود صبح...

http://www.youtube.com/watch?v=c1VSzUmJbhE

با صدای احمد شاملو

یکی بود یکی نبود .

جز خدا هیچی نبود

زیر این طاق کبود ٬

نه ستاره

           نه سرود .

    ***

عمو صحرا ٬ تپلی

با دو تا لپ گلی

پا و دستش کوچولو

ریش و روحش دو قلو

چپقش خالی و سرد

دلکش دریای درد ٬

در باغو بسه بود

دم باغ نشسته بود...

 

آخر هفته ی همگی به خوشی

 

 


کورش پهلوی و جناب حافظ...

بلبل ز شاخ سرو به گلبـــانگ پهـــــلوی

می‌خواند دوش درس مقامات معنـــــوی

مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گــــــوی

تا خواجه مِی خورد به غزل‌های پهلـــوی

جمشید جـــــز حکایت جام از جهان نبرد

زنـــــــــــــــهار دل مبند بر اسباب دنیوی

دهقانِ سالخورده چه خوش گفت با پسر: 

«کای نور چشمِ من بجز از کِشته ندروی»
سلام به همه ی بر و بچ گل پرشیا

بعد از ظهر همگی به نیکی
کورش عزیز

دشمن محبوب قدیمی

خوش آمدی که خوشم آمد از آمدنت...
شهاب عزیز

ممنون که کورش رو از دست برزیلیا نجات دادی و برگردوندی به پرشیا
سروش عزیز

آماده باش که کورش اومده و گزینه ها رو گذاشته روی میز
حالا با اجازه میگیم:

سلامتی همه جدیدیا و قدیمیای پرشیا

مِی میزنیم به غزلهای پهلوی shobade خودشم به سبک شیوای لهستانی
به امید روزای خوشتر و شادتر و شیرین تر و رنگی تر


گلی خانوم گلِ گلاب

پ.ن: ینی الان اعتماد به نفس در حدِّ کهکشانها!اصن یه وضی