sajad_RoyaL_Poker2

 
ملحق شده: 2012-09-19
why so serious?
امتیاز43بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 157
آخرین بازی

چشمتون روز بد نبينه.


چشمتون روز بد نبينه.

چند وقت پيش تو بيمارستان بوديم كه يه پسر جووني رو با عجله آوردن تو اورژانس.

از يكي از همراهاش پرسيدم كه چش شده بود؟



اونم گفتش كه آقا اين جوون عاشق يه دختري شده بود و خيلي اينو ميخواست.

دختره هم اينو خيلي ميخواست و قرار بود با هم ازدواج كنن.

حتي قرار مدار عروسيشونم گذاشته بودن.

كه يهو دختره زد زير همه چيو با يه پسر ديگه اي گذاشت رفت.

اين بيچاره هم تا اينو شنيد حالش اصلا يه جور ديگه اي شد.

پا شد رفت 100ccبه خودش بنزين تزريق كرد و حالو روزش شد اين
آقا بگذريم پسره كه تو اغما بود بعده دو هفته به هوش اومد.

ما هم تو بيمارستان بوديم كه يه دختر جووني اومد با يه دسته گل رفت تو اتاق پسره واسه ملاقات.

پسره تا چشاشو باز كرد ديد بله همون خانوميه كه اينو قال گذاشته و رفته .

خلاصه آقا پسره كه خون جلوي چشاشو گرفته بود دستشو انداخت و يه چاقويي كه

واسه باز كردن در كمپوت بغل دستش بود رو برداشت و سرم هارم از روي دستش كند و افتاد دنبال دختره.

دختره هم كه خيلي ترسيده بود با يه جيغ وحشتناك از اتاق زد بيرون

و پشت سرش هم پسره با يه چاقويي تو دستش....

پسره دختره رو دنبال كرد تارسيد به ته سالن بيمارستان.

وقتي كه ديد هيچ راه فراري نداره تسليم شد و خودشو به ديوار سالن تكيه داد

و در حالي كه به شدت گريه ميكرد با حالت التماس به پاي پسره افتاده بود

كه يهو پسره چاقو رو برد بالا تا بكوبه به قلب دختره

بازم چشمتون روز بد نبينه

پسره چون فقط 100ccبه خودش بنزين زده بود يهو بنزين تموم كرد و افتاد رو زمين......!!!!